چقدر خوبه که یه آدم همزمان با انجام کار های سنگین و هجیم علمی یه کار هنری هم انجام بده.
سه سال پیش به توصیه یکی از دوستان با یک متخصص روانکاو ملاغاتی داشتم و باهاش در مورد سبک زندگیم نوع کاری که انجام میدم و هرچی که داشتم و نداشتم صحبت کردم. اون هم در انتها خیلی دوستانه بهم گفت که من یک دیوانه تمام عیار ام، از اون مدلی که وقتی یه فکری تو سرشون می یوفته اون میسازنش بعد تازه بهش فکر میکنن که به چه دردی میخوره.....
بماند من اون روز از دستش خیلی ناراحت شدم ولی امروز میبینم که واقعا درست میگفت.
یک ماه پیش دوباره رفتم پیش همون روانکاو با کمال تعجب دیدم که منو خیلی خوب و کامل به یاد آورد.
ازش معزرت خواهی کردم و گفتم که حق با اون بوده. دوباره باهام صحبت کرد، و بهم گفت همه این کارایی که کردی در جای خودشون خیلی خوب اند ولی تو برای روحت چیکار کردی...!!!!؟؟؟؟
ببخشیند!!!!
یعنی منظورش چی بود. بهش گفتم یکم برام بازش میکنی. اونم ازم چنتا سوال پرسید.
گفت تو بجز این کارها که همشو تنها انجام میدی چه کار دیگری انجام میدی؟
منم گفتم: هر چند هفته یک کتاب میخونم.
گفت: چه کتابی؟
- خوب کتابهای علمی و رفرنسهای اینترنتی مرتبط با کارم.
- خوب اینا که فقط بدرد شکمت میخوره. من منظورم کتابهای داستان شعر و ازینجور چیزاست
- بابا دکتر جان منو چه به این کارا من وقت خواب هم ندارم چه برسه به ایم چرت و پرت ها.
- نگفتم تو دیوونه ای پس حق بده که اینو بهت بگم.
خلاصه نتیجه 2 ساعت بحث و گفتگو شد یه نسخه خوندنی برای روح بنده.
خوب برای امروز فعلا کافیه باقیش برای فردا.